جالوت نام پادشاه جبّار و سرکش دوران حضرت داود علیه السلام است. وی حاکم فلسطین و بسیار قوی هیکل و شجاع بود. اسم عبرانی او جلُیات می باشد.پس از آنکه بنی اسرائیل ضعیف گشتند از پیامبرشان خواستند تا از خداوند به خواهد حاکمی برای آنها تعیین کند و خداوند طالوت را معین فرمود. طالوت به همراه بنی اسرائیل در مقابل سپاه جالوت قرار گرفت.تمام قدرت سپاه کافران به شخص جالوت بستگی داشت که هیچ کس یارای مقابله با او نبود.در این هنگام پیامبر قوم بنی اسرائیل زرهی را به طالوت داد و گفت : این زره بر تن هر که برازنده باشد، جالوت را خواهد کشت. در تمام سپاه فقط برای اندام داوود مناسب آمد، همگان تعجب کردند، چرا که داوود در مقایسه با جالوت خیلی ضعیف بود. اما او بدون از دست دادن شجاعتش پیش رفت و سنگی در فلاخن گذارد مستقیماً به سمت جالوت پرتاب کرد. سنگ به سر جالوت خورد و او کشته شد. بدین ترتیب سپاه کافران شکست خورد و بنی اسرائیل به پیروزی دست یافتند.
جالوت فرمانده سپاه فلسطین که در نبرد با بنی اسرائیل به دست داود نبی علیهالسلام کشته شد.
شائول (به عبری: שָׁאוּל با تلفظ شائول به معنای دعا کرده) (حدود ۱۰۷۹ قبل از میلاد تا ۱۰۰۷ قبل از میلاد)[۱] یا طالوت
نخستین پادشاه پادشاهی متحد اسرائیل بود.
او توسط سموئیل مسح شد و از گیباه حکومت میکرد. بر اساس داستان ذکر شده در تنخ او در جنگ با فلیسطیها برای اینکه دستگیر نشود به وسیله افتادن بر روی شمشیر خودکشی کرد. در این جنگ سه فرزند او نیز کشته شدند. بعد از مرگ او اختلافی بین تنها فرزند پسر او ایش-بوشت و داماد او داوود درگرفت که در نهایت داوود جانشین او شد. بیشتر نوشتهها در مورد شائول در عهد عتیق در کتاب سموئیل است.
فرزندان سموئیل قابل اعتماد و صادق نبودند. رهبران اسراییل از اینکه فرزندان سموئیل بر آنها حاکم شوند بسیار نگران بودند و از سموئیل خواستند که شاه دیگری به آنها بدهد. شائول که مرد جوانی بود در این هنگام برای کاری از نزدیکی سموئیل عبور میکرد. خدا به سموئیل وحی کرد که او را مسح کند و او اولین پادشاه پادشاهی متحد اسراییل خواهد شد. شائول تا قبل از این اتفاق چوپانی میکرد. او دارای قدرت بدنی زیاد و قدی بلند بود. مردمان اسراییل مایل بودند مانند اقوام دیگر پادشاه داشته باشند و از این رو او را پادشاه (ملخ) اطلاق میکردند؛ ولیکن در کتاب سموئیل از واژه نگید به معنی فرماندهاستفاده شدهاست.
سموئیل با یسی پدر داوود ملاقات میکند و یسی فرزندان پسر خود را یکی یکی به حضور سموئیل میآورد ولیکن او همه را رد میکند. تا زمانی که داوود پسر کوچکتر یسی به حضور سموئیل آورده میشود و سموئیل او را انتخاب کرده و مسح میکند.
سَموئیل یا اُشموئیل (به عبری: שְׁמוּאֵל (شِموئِل)، به عربی: (صموئیل)، به یونانی: Σαμουήλ (سَموئیل) و به معنای لغوی «شنیدهشده توسط خدا») از شخصیتهای تنخ یهودی و عهد عتیق در انجیل است که نوشتن کتب سموئیل را به او نسبت دادهاند.
در دین یهودیت سموئیل آخرین فرد از داوران (دیانیم) است که پیامبری خود را در سرزمین اسرائیل شروع میکند. بعد از او قوم اسرائیل برای اولین بار دارای پادشاه میشوند. سموئیل دو پادشاه اسرائیل طالوت و داوود را مسح میکند.
مادر سموئیل حنا نام داشت و پدرش القانه بود. بر اساس نوشتارهای موجود پدر سموئیل از قبیله لاوی و از نسل روحانیون اسرائیل بودهاست.
کمی قبل از بازنشستگی خود، سموئیل مردم را در گیلگال موعظه میکند. او آنها را در مورد داشتن قاضیها و پادشاه موعظه کرده و آنها را از بتپرستی برحذر میدارد. سموئیل به اسرائیلیها میگوید که در صورتی که از خداوند اطاعت نکنند خداوند آنها را تحت سلطه قومهای دیگر قرار خواهد داد.
سموئیل به بیت لحم میرود و مخفیانه داوود را مسح میکند. او به داوود کمک میکند و طالوت که حسادت کرده بود تصمیم میگیرد داوود را بکشد. سموئیل در این زمان میمیرد و در رماه دفن میشود. سموئیل در هنگام مرگ پنجاه و دو سال داشت.
مسیحیان سموئیل را یک پیامبر، قاضی و رهبر با حکمت اسرائیل میدانند.
Some time later, Saul, suffering from depression and melancholy, asked Jesse for his son David to play the harp for him, since he had heard that David played the harp beautifully. Jesse sent his son along with some gifts for the King. The King was so taken with David's harp playing that he asked Jesse to keep him in his court to play for him whenever he was depressed. Later on Jesse sent his son David with gifts to be given to his older brothers who were to fight in the war against the Philistines in Saul's army. Years later David fled to the desert away from Saul, who sought to kill David in order for him to stay in power and not have his throne be taken away from him. David, worried about the safety of his parents, went to Mizpah in Moab, to ask permission from the King to allow his father Jesse and his mother to stay under the royal protection of the King. They stayed there until David's fortunes took a turn for the better.